سعید روستایی و پیمان معادی در فهرست رای دهندگان اسکار هشدار وزیر فرهنگ درباره صداهای تفرقه‌افکنِ پس از جنگ چرا آهنگ «بوم، بوم، تل‌آویو»؛ در پاسخ حملات موشکی ایران به اسرائیل جهانی شد؟ + ویدئو نقدی بر وضعیت کنونی شعر آئینی | احساسات و گریه در شعر سوگ‌محور باید همراه محبت ولایت و شعور باشد برگزاری نشست انتقال تجربه با حضور عادل تبریزی در سینما هویزه مشهد شعر افشین علا خطاب به رژیم صهیونی | عاقبت بیت‌المقدس را رها خواهیم کرد فریبرز عرب‌نیا: ترجیح می‌دهم در کنار مردم کشور عزیزم باشم + فیلم سریال محرمی «جایی برای همه» روی آنتن شبکه دو + زمان پخش آمار فروش سینماها در روزهای جنگ بین اسرائیل و ایران اکران سیار فیلم‌های کودکانه در مشهد کارگردان فیلم بعدی «جیمز باند» مشخص شد «کاتیا فولمر» ایران‌شناس آلمانی درگذشت فصل پایانی سریال «اسکویید گیم» در راه است تکرار سریال «مختارنامه» از شبکه آی‌فیلم (محرم ۱۴۰۴) + زمان پخش قدردانی سخنگوی پلیس از اصحاب قلم در دوران جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران | عزیزان رسانه، گل کاشتید، دستانتان را می‌بوسم برنامه‌های حمایتی وزارت فرهنگ و ارشاد برای جبران خسارات گروه‌های موسیقی و نمایشی اجرای باشکوه ارکستر سمفونیک تهران در میدان آزادی حسام خلیل‌نژاد، بازیگر سینما و تلویزیون: اگر امروز هنری هست، میراث شهیدان است فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۵ و ۶ تیر ۱۴۰۴) + شبکه و زمان پخش
سرخط خبرها

شعر‌هایی برای خوانده نشدن

  • کد خبر: ۲۶۰۰۲۱
  • ۰۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۰
وقتی با ادبیات الکترونیک آشنا شدم، برای اولین بار با متونی روبه رو شدم که گویی برای خوانده نشدن نوشته شده بودند.
عاطفه عطری
نویسنده عاطفه عطری

بابا خط خوشی داشت؛ نه اینکه حرفه‌ای باشد، اما خطش به اندازه‌ای خوب بود که معلم‌های دبستانم، بعد از دیدن امضا و یادداشت تشویقی دیکته شب، از من شغل و میزان تحصیلاتش را می‌پرسیدند.

یادم هست که چند وقتی هم به فکر افتاده بود خطاطی را رسما بیاموزد. از آن روزها، میز کوچک خیاطی مادرم که رومیزی اش بعد از چندبار چپه شدن دواتْ دیگر به حال و روز اول برنگشت، کاغذ‌های بزرگ سفید و قلم نی‌هایی یادم مانده که بعد از هربار ناکامی بابا در خوب نوشتن به عنوان مقصر اصلی تراش می‌خوردند.

بابا قهرمان همه چیزدان من بود. در تصورات کودکانه ام، هیچ کس بیشتر از بابا نمی‌فهمید. این فکر آن قدر در من ریشه دار بود که هر چهار سال یک بار، وقتی بحث‌های سیاسی پیرامون انتخابات بالا می‌گرفت و من صحبت‌های او را در جمع دوستان خانوادگی مان می‌شنیدم، با خود فکر می‌کردم که چرا از بابای من که همه مشکلات را می‌فهمد و این قدر خوب می‌داند باید چه بشود نمی‌خواهند رئیس جمهور شود!

در یکی از همان روز‌هایی که بابا با دوات و قلم نیْ تمرین خط می‌کرد، مصرعی نوشت:
«دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد».

این مصرع را بارهاوبار‌ها از زبانش شنیده بودم. خوب نوشته بود و از لبخندش معلوم بود که از ماحصل کارش راضی است. کاغذ را بالا آورد و نشانم داد و گفت: «خوب شده؛ نه؟»

خوب شده بود، اما ذهن من بیشتر درگیر خود مصرع بود. به بابا گفتم: «بابا! این شعر یعنی چه؟ بالأخره باید خو کنیم به تنهایی یا اینکه تنهایی بلا سر آدم درمی آورد؟»

بابا، که فکر کنم این مصرع را فقط به خاطر قسمت اولش دوست داشت، گفت این تنهایی آن تنهایی نیست، و چیز‌هایی که حقیقتش من سر درنیاوردم. وقتی دید نگاه من همچنان پُر از ابهام است، برگی دیگر از رندانگی‌های پدرانه اش رو کرد و گفت: «این بیت را فقط باید تماشا کنی. این بیت خواندنی نیست، تماشاکردنی است. هر نوشته‌ای برای خواندن نیست، بعضی هاشان برای تماشاکردن است. حالا جواب من را بده: خوب نوشته ام؟»

بابای من هیچ وقت به من دروغ نمی‌گفت. من باور کردم که هر نوشته‌ای برای خواندن نیست و از آن موقع تابلو‌های خوشنویسی را جوری نگاه می‌کردم که انگار دارم به یک تابلوِ نقاشی نگاه می‌کنم.
برای من که ادبیات خوانده ام، کلمات ــ جز در خطاطی و کالیگرافی ــ خواندنی اند. جمله‌ها را می‌خوانیم، آن‌ها ما را به یک مدلول ذهنی هدایت می‌کنند و این طور می‌شود که جملات را معنادار می‌یابیم.

وقتی با ادبیات الکترونیک آشنا شدم، برای اولین بار با متونی روبه رو شدم که گویی برای خوانده نشدن نوشته شده بودند. کلمات بازیگوش از سروکول هم بالا می‌رفتند، می‌چرخیدند، به شکل یک درخت درمی آمدند، و باز فرومی ریختند و تصویری دیگر می‌ساختند. با شعر‌های الکترونیکی روبه رو شدم که کلمات در آن‌ها کارکردی متفاوت با ادبیات مکتوب داشتند: در این شعرها، این شکلِ خودِ کلمات بود که اهمیت داشت، نه لزوما معنای آن ها، درست مثل یک تابلوِ کالیگرافی.

مثلا، در همان شعر الکترونیک «شته»، که هفته پیش درباره اش حرف زدم، کلمات، برخی شان، مثل شته بر تنه و شاخه‌های درخت چسبیده بودند، برخی دیگر مثل مورچه‌ها دور شاخ وبرگ درخت رژه می‌رفتند. هرچه تصویر را نزدیک‌تر می‌کردی، صدای شته‌ها رساتر به گوش می‌رسید. گویی در این شعر الکترونیک کلمات عضوی از یک استعاره بزرگ بودند که به زبان تصویر بیان می‌شد.
در این نوع ادبیات ــ البته برخی ژانر‌ها ــ جسمانیت واژه هاست که محل اعتناست.

در ادبیات مکتوب هم واژه‌ها دارای جسم اند، چون فضایی را بر کاغذ اشغال می‌کنند، اما آنجا، از فرط یکنواختی، فقط برای نوآموزان کلاس اولی است که این جسمانیت خودنمایی می‌کند و، همین که خواندن و نوشتن روان شد، دیگر شکل صوری کلمات توجهی را جلب‌ نمی‌کند.

بابا کجاست که ببیند جواب رندانه اش که گفت برخی شعر‌ها برای تماشاکردن اند، نه خواندن، حالا، غیررندانه، زمینه ژانری شده با مخاطبانی که با راز کلمات کاری ندارند و جاذبه صورت واژه‌ها برایشان کفایت است؟!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->